جدول جو
جدول جو

معنی چیز فرستادن - جستجوی لغت در جدول جو

چیز فرستادن(پَ دَ)
هدیه فرستادن. تحفه فرستادن. مال و خواسته ارسال کردن:
هم ایرانیان را فرستاد چیز
نبشته به هر شهر منشور نیز.
فردوسی.
کزین پس فزونتر فرستیم چیز
که این باج بد تاج بایست نیز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش فرستادن
تصویر پیش فرستادن
فرستادن پیش از وقت و موعد مقرر، برای مثال برگ عیشی به گور خویش فرست / کس نیارد ز پس، ز پیش فرست (سعدی - ۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ طا)
ارسال داشتن قبل از موعد. فرستادن قبل از زمان معهود و مقرر. دلف، دلیف. (منتهی الارب). تسلیف. (تاج المصادر). تقدیم. (منتهی الارب) ، بجلو فرستادن. بمقابله فرستادن. برابر آوردن:
که قیصر سپاهی فرستاد پیش
از آن نامداران و گردان خویش.
فردوسی.
برگ عیشی بگور خویش فرست
کس نیارد ز پس تو پیش فرست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
فرستادن پیش از موعدارسال داشتن قبل از زمان معهود: تقدیم پیش فرستادن، بجلو فرستادن بمقابله اعزام داشتن: برگ عیشی بگور خویش فرست کس نیارد ز پس تو پیش فرست. (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز فرستادن
تصویر باز فرستادن
ارجاع
فرهنگ واژه فارسی سره